زنده پاها و مرده پاها
نویسنده:
بهرام حیدری
امتیاز دهید
این داستان که ته مایه ای طنز نیز در آن به چشم میخورد، در موردِ مردمِ روستایی در حوالی مسجد سلیمان میباشد که از ستمِ خان جانشان به لبشان رسیده است... مردمی دو رو و ساده لوح و خاله زنک که پشتِ سرِ خان هزاران نقشه میکشند و فحش و ناسزا بارِ خان میکنند، امّا در حضورِ او قربان صدقهٔ خان میروند و مال و جان و خانوادهٔ خود را به فدای خان میکنند... حتی در مجالسِ عروسی نیز بجای رقص و پایکوبی جلسه میگذرانند و برای سر به نیست کردنِ خان نقشه میکشند و امّا تا خان را میبینند حتی پای او را نیز میبوسند و لیس میزنند... پشتِ سرِ خان، کلهٔ کچلِ او را مسخره میکنند و در حضورش قربانِ سرِ کچلِ خان هم میروند... ملّا و آخوندِ روستا درآمدش از روضه خانی برای این مردم ابله و ساده لوح خوب است و مفت میخورد و میخوابد و این دهاتی های بیچاره هستند که باید جان بکنند و پول زحمتشان در جیبِ خان برود... ملّا نادرِ بی همه چیز و حرامی به این مردم میگوید: اگر خان ثروت و قدرت دارد، تقدیر خدا بوده و خدا به او داده است و شما نباید با خواستِ خداوند بجنگید
ستیزه مکن با خدا داده گان
خدا داده گان را خدا داده شان
و در این میان کدخدای چاپلوس و نامردی دارند که همه را فدای اهدافش کرده و حاضر است تا مردم را هم برای خان قربانی کند.. امّا در خفا به مردم میگوید که باید سزای خان را کفِ دستش بگذاریم و دیگران را تحریک میکند تا جلوی خان بایستند و شعارش این است که : تا توانی گوسفندِ لنگ باش
و خان نیز با زیرکی جایی که صلاح بداند با دهقان ها شوخی میکند و جای دیگر دمار از روزگار آنها در می آورد و حتی آنها را مجبور به خوردنِ گوه و سرگین میکند.
بیشتر
ستیزه مکن با خدا داده گان
خدا داده گان را خدا داده شان
و در این میان کدخدای چاپلوس و نامردی دارند که همه را فدای اهدافش کرده و حاضر است تا مردم را هم برای خان قربانی کند.. امّا در خفا به مردم میگوید که باید سزای خان را کفِ دستش بگذاریم و دیگران را تحریک میکند تا جلوی خان بایستند و شعارش این است که : تا توانی گوسفندِ لنگ باش
و خان نیز با زیرکی جایی که صلاح بداند با دهقان ها شوخی میکند و جای دیگر دمار از روزگار آنها در می آورد و حتی آنها را مجبور به خوردنِ گوه و سرگین میکند.
آپلود شده توسط:
copyleft
1402/01/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زنده پاها و مرده پاها
حیدری از نویسندگان شاخص ادبیات جنوب به حساب می آید که متاسفانه در جامعه ادبی ایران مغفول مانده است.